اینکه میگویند ما ایرانیها حافظه تاریخی نداریم حقیقتی ست ها !!! 
           این روزها فقط  کاپشن رییس جمهور توی ذهنمان برق می زند ! و معطلیم که ببینیم آیا خاتمی می آید یا نه ! 
          از هشت سال پیش هم فقط هجده تیر یادمان است و نهایتا قتلهای زنجیره ای و ترور حجاریان و اینکه حرفهای اکبر گنجی چقدر می چسبید ! 
          کسی یادش هست که اولین موج سانسور اینترنت در ایران با دستور شورایی راه افتاد که رییس اش خاتمی بود ؟ 
        کسی یادش هست که وحشتناک ترین جهش قیمت مسکن بعد از جنگ در دورهی زمامداری خاتمی رخ داد ؟ 
           كسی یادش هست كه آغاز تبلیغات قومگرایانه و نیرو گرفتن پان تركها و پان عربها در زمان ریاست جمهوری ایشان بود ؟ 
         كسی یادش هست سكوت خاتمی را در قبال فاجعهی 18 تیر و تخلفات انتخاباتی ؟ 
          كسی این جملهی خاتمی را یادش هست : "در ایران زندانی سیاسی نداریم" ؟! 
  
          خاتمی و هاشمی و احمدی نژاد و ... چه فرقی دارند وقتی ما خودمان مردمان آگاه و درستی نیستیم ؟ 
   
       یک ملت دلال مسلکِ ناآگاه ، با آن حماقت آشکار در هنگام رانندگی یا توحش علنی برای برداشتن یک شیرینی از جعبه ی تعارفی یا شهوت عجیب برای قرار گرفتن در مقابل دوربین ، با رتبهی نخست جستجوی سكس ... چرا باید در پی یک زمامدار رویایی باشد ؟ 
   
        من پیشنهاد می کنم ملت هشت سال انتخابات را تعطیل کنند و اجازه بدهند هر کسی كه میآید همینجور ادامه دهد . بعد خودشان با حوصله این موارد را تجربه کنند : 
   
         اول : ایرانی ها لطفا روزی یک بار(یا دست كم یك روز در میان) حمام بروند. 
   
       دوم : ایرانی ها  قبل از پرتاب فحش به بیرون ، دهانشان را ببندند و تا بیست بشمرند. 
   
    سوم : هر خانوادهی ایرانی هر روز یک روزنامه بگیرد ، اگر شده یالثارات ! 
   
          چهارم : هر فرد ایرانی تعهد کند که هر ماه یک کتاب تازه بخواند ... حتی خلاصه مبانی لوله کشی عمومی ! 
   
      پنجم : رانندگان به جای فاصله ی بین شلوار و جوراب دختری در آن طرف خیابان به پنل داشبورد جلوی چشمشان نگاه کنند و سرعت از پنجاه کیلومتر در هیچ شرایطی تجاوز نکند. 
 
ششم : همه به خودشان تلقین کنند که این كسی كه می خواهیم کلاهش را برداریم و شب برای عزیزمان هدیه ببریم ، خودش عزیزِ یک نفرِ دیگر است. 
   
          هفتم : ایرانی ها شبها با هر که دوست دارند،  خانوادگی بیایند بیرون از لانه هایشان .. حتی برای پنج دقیقه نشستن در یک فضای سبز. 
   
          هشتم : به جای دوازده النگو خریدن و در دست انداختن ، یک دستگاه دی وی دی پلیر بخرند و شبها تلویزیون دولتی را از آمریکا گرفته تا ایران نگاه نکنند ... یک فیلم ببینند. 
   
       نهم : مردهای ایرانی یک بار برای همیشه قبول کنند که زنها ، جزو املاکشان نیستند و خودشان عقل دارند و عشق و رابطه و آشنایی ، بازی برد و باخت و فتح قلمرو دیگران نیست. 
   
 دهم : مردها تمرین کنند که رد عبور زنی را با نگاه شخم نزنند و زنان تمرین کنند که جواب سلام مردان را با خونسردی و لبخند بدهند چون به معنای ... نیست. 
   
          یازدهم : ورزشکاران ما بعد از باخت به رقیب تبریک بگویند و دهانشان را تا نیم ساعت بعد از هر باخت یا برد ببندند. 
   
         دوازدهم : ایرانیها به جای تمسخر شکل ظاهری سیاستمداران ، فکر کنند که ایراد واقعی کار آن شخص در کجاست. 
   
          سیزدهم : برای حسین فقط در (داخل) مسجد عزاداری کنند. 
          به نمایشگاه کتاب اگر می روند برای (کتاب) بروند. 
        به خیابان فرشته می روند برای (عبور) از خیابان فرشته باشد.